بررسي و توصيف حوادث كربلا در اشعار اهلي شيرازي (4)


 

نويسنده: دكتر عليرضا نبي لو*




 

 

2-3.بهره گيري از طبيعت در توصيف حوادث كربلا :
 

اهلي در توصيف وقايع كربلا از طبيعت و عناصر آن بهره ي بسياري مي گيرد : نيل دچار كبودي لب مي شود. روي زمين از اين حادثه، خونين مي شود، جهان سياه گشته و در زمين و زمان شوري برپا مي شود. شب كلاغ وار منقار به اين خون سرخ نموده، پس بايد سياهروي و مطرود شود؛ نرگس بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام) دوباره چشم باز مي كند و زندگي آغاز مي نمايد، به همين دليل بايد به عدم و نيستي برگردانده شود. اگر گل بي روي حسين لب به خنده باز كند، چنان به گريه گرم گرفتار مي شود كه سراسر گلاب گردد. لاله در اين عزا مي سوزد و سياهي و داغ او را فرا مي گيرد. بنفشه در اين اندوه ماتم گرفته، پس لايق پوشيدن جامه ي نيكان و بهشتيان است. خاكي كه از سر تيره دلي در آن روز خون حسين را خورد، بايد مانند مس سرخ مذاب گردد:

 

در مصر اگر نه شور عزاي حسين خاست
نيل از چه لب كبود عرب وار كرده است

(همان ، ص 428)

چندان نخفت خون شهيدان كه عاقبت
روي زمين ز خون همه گلنار كرده است

(همان ، ص 429)

تنها نه در ميانه ي ما شور اين عزاست
كاين شور در زمين و زمان هم گرفته است

(همان ، ص 430)

ازداغ دل بسوخت چنان لاله زين عزا
كآتش ز داغ سينه به پراهنش گرفت

(همان ، ص 442)

منقار زاغ شب گر ازين خون شفق نماست
رويش سيه به خواري بئس الغراب كن

(همان ، ص 498)

نرگس كه بي گل رخ او چشم كرد باز
بازش به خوابگاه عدم مست خواب كن

(همان)

همچون بنفشه ما گر ازين ماتميم پير
تشريف ما اشاره به خيرالثياب كن

(همان)

خاكي كه خورد خون حسين از سيه دلي
زان خون گرم چون مس سرخش مذاب كن

(همان ، ص 497)

 

3-3.بهره گيري از سرنوشت ظالمان و دژخيمان در بيان تأثير حوادث كربلا :

ظالمان و دژخيماني مانند يزيد، شمر، عمر سعد و ابن زياد از خشم و غضب الهي در امان نيستند؛ يزيد در چاه ويل گرفتار است و چون سگ در دوزخ، زنجير بر گردنش آويخته و بدبخت و بد اقبال در آنجا مي ماند؛ شمر از قهر خداوند رهايي ندارد و آتش خشم الهي تمام وجود او را در بر مي گيرد. او از سگان جهنم و چون سفالي است كه سگان از آن آب مي خورند. عمر سعد به لعنت الهي گرفتار است و ابن زياد نيز با خرس و خوک محشور خواهد شد. اين ظالمان در عذاب هستند و در محشر آرام و قرار ندارند و هر چه در اين دنيا اندوختند، چون آتشي به جانشان مي افتد :

 

از تاب برق قهر تن شمر كي رهد
گر همچو نقش آينه در آهنش گرفت

(همان ، ص 443)

اي واي او كه آتش خشم خدا چو شمع
از پاي تا به سر همه جان و تنش گرفت

(همان)

بدبخت هر دو كون شد از كودني يزيد
كاين راه ناصواب دل كودنش گرفت

(همان )

زير زمين ز مكمن غيبش عذاب هاست
تنها نه دست مرگ درين مكمنش گرفت

(همان)

همسايه هم ز پهلوي او سوخت زير خاک
زان آتش عذاب كه در مدفنش گرفت

(همان )

خون حسين آنكه پي لعل و در بريخت
آن لعل و در شد آتش و در مخزنش گرفت

(همان)

جاي يزيد در چه ويل است يا علي
كافراسياب خشم تو چون بيژن گرفت

(همان)

در طوق لعنت است به دوزخ يزيد سگ
در گردنش سلاسل آتش طناب كن

(همان ، ص 498)

در محشرش چو دانه به آتش مده قرار
كارش هميشه سوختن و اضطراب كن

(همان)

شمر لعين كه خود ز سگان جهنم است
لب تشنه اش بدرد سفال كلاب كن

(همان)

بر كفر خويش چون عمر سعد سكه زد
در خطبه اش به لعنت يزدان خطاب كن

(همان)

ابن زياد سگ كه ز سگ كمتر است هم
حشرش به خرس و خوک و به شرالدواب كن

(همان)

 

4-3.بهره گيري از موضوعات ديگر در توصيف حوادث كربلا :
 

از غم و اندوه اين حوادث و وقايع، كربلا نيز سياه پوش مي شود. انسان ها در اين سوگ جامه مي درند و غم و اندوه قاف تا قاف جهان را در بر مي گيرد. اين حادثه سبب مي شود خضر از جست و جوي آب حيوان بايستد و آب حيات نيز پنهان گردد. تمام عالم ازاين اندوه بزرگ فراگير مي شود؛ به گونه اي كه طوفان غصه در دل آب زمزم مي پيچد و آينه ي جمشيد تيره و تار مي گردد و نيزه ها و پرچم ها آتش مي گيرند و روح القدس از سخن باز مي ماند و خاموشي اختيار مي كند :

 

روز عزاست اي پسر سعي صفا چه مي كني
كعبه سياه پوش شد رفت ز مروه هم صفا

(همان ، ص 422)

در غم ماتمي چنين جامه چه مرد و زن درد
زن بود آن كه در برش جامه نمي شود قبا

(همان)

آب خضر به پرده ظلمت نهفته چيست
گر نيست شرمسار شهيدان كربلا

(همان ، ص 423)

گر خضر از حيات پشيمان شود رواست
كو نيست در شمار شهيدان كربلا

(همان)

آمد عشور و در همه ماتم گرفته است
آه اين چه ماتم است كه عالم گرفته است

(همان ، ص 430)

زان غم كه گشت آب فرات از حسين دور
طوفان غصه در دل زمزم گرفته است

(همان)

بر نيزه نيست سرخي از سر حسين
كآتش به جان نيزه و پرچم گرفته است

(همان)

كس را مجال نطق درين داوري كجاست
روح القدس درين سخنش دم گرفته است

(همان)

زان هر محرم است جهان تا جهان سياه
كان آفتاب ماه محرم گرفته است

(همان)

زين دود سينه ها كه برآمد عجب مدار
گر تيرگي در آينه ي جم گرفته است

(همان)

سيمرغ وار گم شد ازين غصه خرمي
كز قاف تا به قاف جهان غم گرفته است

(همان)
 

پی نوشت ها :
 

* استاد يار دانشگاه قم
 

منبع: فصلنامه شيعه شناسي شماره 27